معنی به سمت چپ رفتن

لغت نامه دهخدا

چپ رفتن

چپ رفتن. [چ َ رَ ت َ] (مص مرکب) چپ افتادن و چپ بستن و چپ دادن. (آنندراج). چپ دادن. (غیاث). مخالفت کردن. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). || مکاری ورزیدن. (آنندراج). حیله بکار بردن. (ناظم الاطباء). || بسمت یسار رفتن. (ناظم الاطباء):
چپ میرود به راستروان طریق عشق
در گوش چرخ حلقه ٔ آهن کشیدن است.
میرزا صائب (ازآنندراج).
رجوع به چپ و چپ افتادن و چپ بستن شود.


چپ چپ

چپ چپ. [چ َ چ َ] (اِخ) دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش حومه ٔشهرستان زنجان که در 66هزارگزی شمال باختری زنجان و60هزارگزی راه تبریز به زنجان واقع شده. کوهستانی وسردسیر است و193 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و برنج، شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


سمت

سمت. [س ِ م َ] (ع اِ) سمه. قرابت و خویشی. (ناظم الاطباء). || رتبه. مقام: و دانستیم رأی هند که این جمع بنام او کرده اند سمت پادشاهی است. (کلیله و دمنه).
دزد بیان من است هر که در این عهد
بر سمت شاعریش نام برآمد.
خاقانی.
از سمت کتابت به رتبت وزارت رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
|| راه و روش. (ناظم الاطباء): اگر شما بر سمت تدبیر من نروید سخن مرا نامؤثر شناسید، بشما همان رسد که ببوزینگان رسید. (سندبادنامه ص 80). و از سمت راستی بیفتند. (سندبادنامه ص 5). || داغ. نشان. (غیاث) (آنندراج): شمس المعالی قابوس بسمت عدل و رأفت و انصاف و معدلت آراسته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). خود را بسمت قصور و تقصیر منسوب و موسوم نگردانم. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). رجوع به سمه شود.

سمت. [س َ] (ع اِ) طرف. سوی. (ناظم الاطباء): نه راه سوی مقصدی بیرون توانستم برد و نه بر سمت راه حق دلیلی و نشان یافتم. (کلیله و دمنه). || نزد. || جانب و کنار. (ناظم الاطباء). جانب. (غیاث) (آنندراج). || ناحیه. ولایت. کشور. محله. وطن. || راه. طریق. (از ناظم الاطباء). راه و روش نیکو. (منتهی الارب). راه راست و روش نیکو. (غیاث) (از آنندراج). || (اصطلاح نجوم) زاویه ای که حاصل میشود از تلاقی دایره ٔ نصف النهاربا سطح عمودی کوکبی. (ناظم الاطباء) (از تعریفات).
- سمت الرأس، جانب سر و اکثر از این لفظ میان فلک، یعنی وسطالسماء مراد باشد. چه انسان را کاچک سرخود محاذی وسط آن معلوم میشود. (آنندراج). نقطه ٔ عمود از آسمان یعنی آن که بطور دقت در فوق شخص ناظر واقع شده. (ناظم الاطباء) (غیاث): هرگاه که آفتاب بنقطه ٔ حمل آید از سمت الرأس یعنی از راستای سر ساکنان عمارت زمین. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
|| صورت. هیئت. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || قصد و آهنگ. (آنندراج) (غیاث) (از ناظم الاطباء). || سکینه و وقار. || حسن سیرت و طریقت. || مذهب. (از ناظم الاطباء). || (مص) براستی میانه راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بر سیرت نیکو رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). || قصا کردن. (دهار) (المصادرزوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || بحدس و گمان راه یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج). رفتن بر گمان. (تاج المصادر بیهقی). || آماده کردن رای و وجه سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج).

سمت. [س َ م َ] (اِ) سَمَد. نامی که در طوالش و اطراف رشت به اوجا دهند. رجوع به اوجا شود. (یادداشت بخط مؤلف).

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

سمت چپ

هوی خی


چپ رفتن

مخالفت کردن


چپ

مقابل راست، طرف چپ، سوی چپ

فرهنگ عمید

چپ

[مقابلِ راست] آنچه در طرف چپ باشد، طرف دست چپ،
ناراست،
واژگون، چپه،
لوچ، احول،
کسی که بیشتر با دست چپ کار می‌کند،
* چپ‌ افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن، دشمن شدن،
* چپ بودن: (مصدر لازم)
ناراست بودن،
احول بودن،
به کار کردن با دست چپ عادت داشتن،
* چپ دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز]
منحرف ساختن،
فریب دادن، اغوا کردن،
واگذاشتن، ترک کردن،
* چپ رفتن: (مصدر لازم)
به راه چپ رفتن، به سمت چپ رفتن،
[مجاز] خلاف ورزیدن، مخالفت کردن،
[مجاز] حیله به ‌کار بردن،
* چپ زدن: (مصدر لازم) به راه چپ رفتن، به سمت چپ رفتن،
* چپ شدن: (مصدر لازم)
چپه شدن، واژگون شدن،
احول شدن،
[عامیانه، مجاز] = * چپ افتادن
* چپ کردن: (مصدر لازم)
[عامیانه] چپه شدن، واژگون شدن،
(مصدر متعدی) [عامیانه] چپه کردن، واژگون کردن،
[عامیانه] از راه برگشتن و به سوی دیگر رفتن: راه چپ کرد حریفانه بهار از چمنم / غنچه ماندم من و هنگام شکفتن بگذشت (طالب آملی: لغت‌نامه: چپ کردن)،
(مصدر متعدی) [قدیمی] احول کردن،

ترکی به فارسی

سمت

سمت

گویش مازندرانی

چپ پلی

پهلوی چپ – سمت چپ بدن


چپ چپ هشائن

چپ چپ نگاه کردن

معادل ابجد

به سمت چپ رفتن

1242

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری